انسان گمگشته این خاکستان ناآشنا که خود را در زیر این آسمان کوتاه و غریب گرفتار میدیده سراسیمه و پی گیر در راه جستجوی آن ( بهشت گمشده) خویش که میداند هست بسر هر چه که میگذشته که از آن در او نشانی می یافته به نیایش زانو میزده وهر گاه که بر بیهودگی آن آگاه میشده بی آنکه در یقینش به بودن آن (نمیدانم کجا) خللی را یابد بیدرنگ نشانه دیگری را سراغ میگرفته ودر این به هر سو دویدنهای خستگی ناشناس آنچه هرگز خاموش نگشته فریادها،گرفتار این غربت بوده و راه خانه خویش را گم کرده .
تاریخ : سه شنبه 91/9/14 | 9:16 صبح | نویسنده : زهره صفی آریان | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.