کوه پرسید ز رود، زیر این سقف کبود، راز ماندن در چیست؟؟!!!!
گفت : در رفتن من… کوه پرسید : و من؟؟!!!!
گفت: در ماندن تو !!!!
بلبلی گفت: و من؟؟!!!!
خنده ای کرد و بگفت: در غزل خوانی تو!!!!...
آه از آن آبادی، که در آن کوه روَد، رود مرداب شود و در آن
بلبل سر گشته سرش را به گریبان ببرد و نخواند دیگر،
من و تو: بلبل و کوه و رودیم
راز ماندن جز در
خواندن من، ماندن تو، رفتن یاران سفر کرده یمان نیست، بدان !!!!!!
تاریخ : پنج شنبه 93/5/9 | 1:41 عصر | نویسنده : زهره صفی آریان | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.