خوشا دردی! که درمانش تو باشی |
خوشا راهی! که پایانش تو باشی |
خوشا چشمی! که رخسار تو بیند |
خوشا ملکی! که سلطانش تو باشی |
خوشا آن دل! که دلدارش تو گردی |
خوشا جانی! که جانانش تو باشی |
خوشی و خرمی و کامرانی |
کسی دارد که خواهانش تو باشی |
چه خوش باشد دل امیدواری |
که امید دل و جانش تو باشی |
همه شادی عشرت باشد، ای دوست |
در آن خانه که مهمانش تو باشی |
گل و گلزار خوش آید کسی را |
که گلزار و گلستانش تو باشی |
چه باک آید زکس! آن را که او را |
نگهدار و نگهبانش تو باشی |
مپرس ازکفر و ایمان بی دلی را |
که هم کفر و هم ایمانش تو باشی |
برای آن به ترک جان بگوید |
دل بیچاره، تا جانش تو باشی |
" شاعر" طالب درد است دایم |
به بوی آنکه درمانش تو باشی عراقی |
تاریخ : یکشنبه 93/4/15 | 11:25 عصر | نویسنده : زهره صفی آریان | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.