در هر زبانى کم و بیش امثالى است که در اداء مقصود از آن کمک گرفته و مسائل غیر ملموس در قالب ملموس ریخته مى شود،
و جایگاه مثل در مسائل محسوس ، جایگاه برهان ، در معقولات است زیرا مرور زمان ، ((مثل )) را شفاف و روشن مى سازد و جاى تردید در آن باقى نمى گذارد،
هرگاه موردى که در تبیین آن از مثل بهره مى گیریم ، همتاى مثل باشد، قهرا، شفافیت مثل را خواهد داشت .
فرض کنید جوان بى تجربه اى ، دارایى موروثى خود را، در مواردى غیر ضرورى مصرف مى کند تا آنجا که حالت اسرافکارى به خود مى گیرد،
دیگر پس از اندى ، آهى در بساط نخواهد داشت ، در تبیین مضرات و زیان هاى این نوع رفتار دور از خرد، هیچ دلیل و برهانى برنده تر از مثل وارد در شعر سعدى نیست :
ابلهى کو روز روشن شمع ، | زود باشد کش ، به شب روغن ندارد در چراغ |
یا فردى که بیش از درآمد خود، خرج مى کند، و از طریق قرض و وام به زندگى خود رونق بیشترى مى بخشد،
در تبیین واقعیت دور از خرد این عمل ، هیچ بیانى گویاتر از مثل زیر نیست .
((پایت را به اندازه گلیمت دراز کن )).
سعدى نیز در نصایح خود از این مثل ، کمک گرفته و مى گوید
مکن تُرک تازى ، بکن ترک آز | به قدر گلیمت بکن پا دراز |
حتى حافظ که بر خلاف سعدى غالبا در آسمان راه مى رود، نه در زمین ، این بار در زمین راه رفته و از این مثل بهره گرفته و مى گوید:
زین سرزنش که کرد ترا دوستی | بیش از گلیم خویش مکن پا کشیده اى |
.: Weblog Themes By Pichak :.