شعرمیکشد مرا به پیش هر قدم گرفتهای مرا
دست کم گرفتهام تو را، دست کم گرفتهای مرا
عرصه عرصهی پریدن است مرغ خانگی شدن بس است
ابتدا قلم ز من سپس از قلم گرفتهای مرا
رو به رویم ایستادهای تکه تکه خرد میشوم
تکه سنگ شو سپس ببین کوه غم گرفتهای مرا
بادبادکی به شاخهای گیرکرده و نمیرود
هرچه پس زدم تو را چرا باز هم گرفتهای مرا
دست تو به من نمیرسد ای پلنگ بیشه زارها
محجوبم خسوف کهنهایست دست کم گرفتهای مرا
تاریخ : جمعه 92/4/21 | 6:25 صبح | نویسنده : زهره صفی آریان | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.