با او دلم به مهر و محبت نشانه بود | سیمرغ وصل را دل و جان آشیانه بود | |
بودم معلم ملکوت اندر آسمان | از طاعتم هزار هزاران خزانه بود | |
بر درگهم ز خیل ملایک بسی سپاه | عرش مجید ذات مرا آشیانه بود | |
هفت صد هزار سال به طاعت گذاشتم | امید من ز خلق برین جاودانه بود | |
در راه من نهاد ملک دام حکم خویش | آدم میان حلقهی آن دام، دانه بود | |
آدم ز خاک بود و من از نور پاک او | گفتم منم یگانه و او خود یگانه بود | |
گویند عالمان که نکردی تو سجدهای | نزدیک اهل معرفت این خود فسانه بود | |
میخواست او نشانهی لعنت کند مرا | کرد آنچه خواست آدم خاکی بهانه بود | |
بر عرش بد نوشته که ملعون شود کسی خاقانی |
برد آن گمان به هرکس و برخود گمان نبود
|
تاریخ : دوشنبه 91/10/11 | 11:57 صبح | نویسنده : زهره صفی آریان | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.