سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 من از دور دستها آمده ام

از مزارع گندم

از کوهستان سرد اما  سبز

و از سرزمینی که آسمانش تنها دو پیراهن دارد

روزها آبی می پوشد و شبها پیراهنی بلند

که تاب می خورد در رقص هزار و یک ستاره ی روشن.

من از دور دستها آمده ام...

از کوچه های کودکی

از شهر رنگین قصه های پدر در شبهای کش دار زمستان

و از چشمان هستی بخش مادرم که تمام مهربانی را در نگاهش به من می بخشید 

باورم کن که شعر در من طغیان یگانگی ست و حماسه ی دوست داشتن

من دیگرگونه دوست می دارم و دیگر گونه یگانه ام

مرا تنها می توان با من سنجید

و تو را تنها با تو

که سالهاست در جستجویت بودم

 با تو آبی می بینم تمام بینایی ام را

چشمانت شکوه شکیبائی،


 و نجابت کلامت آنچنان، که هر کلام دیگر را بی رنگ می کند.


 در چشم انداز هر کجای طبیعت تو را می بینم

در چشمه، در رود، در دریا، در گل، در درخت، در جنگل، در دره، در دشت، در کوه

با اینهمه هنوز در تو حیرانم

باورم کن... با تو سرشارم از هر چه زیبائیست **




تاریخ : یکشنبه 91/10/10 | 2:13 عصر | نویسنده : زهره صفی آریان | نظر


  • paper | بازی آنلاین | buy backlink
  • فال تاروت پنج کارتی | رپرتاژاگهی