چند صباحی به بهار باقی نیست که بسرائیم این نغمه دل انگیز را :
باز کن پنجره را
و بکش با نفسی تند و عمیق
بوی عطر گل یاس
و ببین پر زدن بلبل را
که شده مست زبوی خوش و جان بخش بهار
و ببین مرغک آزرده ی عشق
که حزین بود و نزار
با شکوفایی گلهای بهار
شده سرمست غرور
دیگر آن سوزش سرمای زمستان
نوزد بر بدن سبز درخت
یا که شلاق خزان
نکند غنچه ی گل را پرپر
باز کن پنجره را
پر کن از رایحه و عطر بهار
ریه ی خسته زبیداد زمستان و خزان
و ببین در همه جا
فرشی از سبزه و گل پهن شده ست
تک درختی که زسرما بدنش می لرزید
جامه ی سبز به تن کرده تنش گرم شده ست
پولک زرد و سپید
دست خیاط طبیعت
به روی جامه ی سر سبز درخت
دانه دانه زده با زیبایی
گوییا فصل بهار
کرده بر پیکر او
تور خوش رنگ عروس
که لطیف است به مانند حریر
تاریخ : یکشنبه 91/10/10 | 2:0 عصر | نویسنده : زهره صفی آریان | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.