سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 

 

وقتی لب پرتگاه خاموشی رفتم

از ریزش سنگ های غم ترسیدم

از اینکه دوباره  پای احساساتم

 

از صخره ی خیس باورم لیز خورد ، لرزیدم

 گفتم نکند به دره ی خاطره هایم افتم

با ذهن خودم کمی گلاویز شدم

دیدم که تمام خاطراتم ابریست

دیدم که گزینه ای بجز افتادن

در برگه ی امتحان من دیگر نیست...

 

پایین که نگاه می کنم

چون بید ? تمام تن احساسم آبی رنگ

از قرمزی رفتن تو می لرزد

پایین که نگاه می کنم

یک چشمه ز اشک پاک خود می بینم  

یک چشمه که سالهاست در تنهایی

آوردگه عشق منست...

لب های تو آلوده به رژ های هوس

لب های کبود من ببین سرخ ترند...!

وقتی لب من نمی رسد بر لب تو

تنها لب پرتگاه خاموشی را

چسبیده به تنگ خویش ، می گیرد گاز

لب های ترک خورده ی من

خاموشی من رساترین فریادست

...

افسوس که یادم به فراموشی رفت

لبها  لب پرتگاه  خاموشی رفت

تا زودتر از زود بیفتم

تا دیرتر از دیر بمیرم

(مهرگان)




تاریخ : جمعه 91/10/8 | 11:4 صبح | نویسنده : زهره صفی آریان | نظر


  • paper | بازی آنلاین | buy backlink
  • فال تاروت پنج کارتی | رپرتاژاگهی