مرا می بینی؟!

دیروز سکوت همراهیم می کرد و

امروز

با گذر سخت دست بگریبانم

دیروز آفتابی بود و

امروز

زیر آسمانی ابر آلود از بهار می رانم

دیروز به دل پیچیدگی ها می رفتم و

امروز

کنار کوه های کمی سبز برف آلود

می رانم.

مرا می بینی؟

دیروز زندگی رمان بلند غم آلود کهنه سالی بود و

امروز

قصه قصه های کوتاهی را

زندگی می کنم

مرا می بینی؟

دیروز همه فرصت ها دیر هنگام بودند و

زودگذر

امروز

در لحظه هائی غوطه می خورم

رنگارنگ

هر کدام چون سالی بلند.

دیروز طپش قلبم

صدای اضطرابم را

فریاد می کرد و

امروز

در آرامش تب آلودش

همه شعر های عاشقانه جهان را

زمزمه می کند




تاریخ : یکشنبه 91/10/3 | 6:53 عصر | نویسنده : زهره صفی آریان | نظر


  • paper | بازی آنلاین | buy backlink
  • فال تاروت پنج کارتی | رپرتاژاگهی