میدانم نمی شود معنا کرد ...
زندگی زیباست اگرچه سخت است
جاده ای است هموار اگرچه پرپیچ و خم است
دفتری است کوچک اگرچه پر معناست
آسمانی است آبی اگرچه گاهی بارانی
خاطراتش زیباست اگرچه پر معماست
و
در آخر ...
دریایی است طوفانی که ساحلش آرام و قرار ندارد
ای کاش دلت را بگدازد شرر عشق
تا از دل زارم خبری داشته باشی
تا چند بکنج قفس ای مرغ بهشتی
پرواز نما تا که پری داشته باشی
...ای یار دلت را به محبت محکی زن
باشد که در این فن هنری داشته باشی
دامان خود ای گل به خدا پاک نگه دار
تا چون دل من نغمه گری داشته باشی
ای که رفته با خود دلی شکسته بردی
این چنین به طوفان دل مرا سپردی
...ای که مُهر باطل زدی به رفتن من
بعد تو نیامد چه ها که بر سر من
رفتی و ندیدی که بی تو شکسته بال و خسته ام
رفتی و ندیدی که بی تو چگونه پَر شکسته ام
رفتی و نهادی چه آسان دل مرا به زیر پا
رفتی و خیالت زمانی نمی کند مرا رها
نازنین با وفا می خواهم از خدا یکدمی به خوابم آئی
ای خدای عالم چگونه باورم بود
آنکه روزگاری پناه و یاورم بود
سایه اش نماند همیشه بر سر من
بی خبر به ناگه پر کشد از بر من
بعد او نیامد چه ها که بر سر من
ای آرزوی اولین گام رسیدن
بر جادههای بیسرانجام رسیدن
کار جهان جز بر مدار آرزو نیست
با این همه دلهای ناکام رسیدن
کی میشود روشن به رویت چشم من، کی؟
وقت گل نی بود هنگام رسیدن؟
دل در خیال رفتن و من فکر ماندن
او پختهی راه است و من خام رسیدن
بر خامیام نام تمامی میگذارم
بر رخوت درماندگی نام رسیدن
هرچه دویدم جاده از من پیشتر بود
پیچیده در راه است ابهام رسیدن
از آن کبوترهای بیپروا که رفتند
یک مشت پر جا مانده بر بام رسیدن
قیصر امین پور
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود ... گاهی دلم برای باورهای گذشته ام تنگ می شود ...
گاهی دلم برای پاکیهای کودکانه ی قلبم میگیرد ... گاهی دلم از آنهایی که در این مسیر بی انتها آمدند و رفتند خسته می شود ...
گاهی دلم از کسانی که ناغافل دلم را میشکنند میگیرد ... ......گاهی آرزو میکنم ای کاش ... دلی نبود تا تنگ شود
!!............ کاش مـی دانستیم زندگی کوتاست ... خیلــــــــــــی کوتاه !....
کاش از ثانیه ها و لحظه های زندگی لذت می بردیم ؟
کاش کاش قلبــی رو برای شکستن انتخاب نمی کردیم کاش همه را دوست داشتیم ...
کاش معنی صداقت را ما هم می فهمیدیم !!....
کاش هیچ کودک فقیری دیگر خواب نان تازه وداغ را نمی دید کاش دلهایمان دریایی می شد !!
کاش مـی فهمیدیم زندگی زیباست ولذت مـی بردیمش تا نهایت... کاش مـی دانستیم
که ما نمـی دانیم فردا برایمان چه اتفاقی می افتد کاش بهانه ای برای ناراحت کردن دلهای زخم خورده نبود
مرا می بینی؟!
دیروز سکوت همراهیم می کرد و
امروز
با گذر سخت دست بگریبانم
دیروز آفتابی بود و
امروز
زیر آسمانی ابر آلود از بهار می رانم
دیروز به دل پیچیدگی ها می رفتم و
امروز
کنار کوه های کمی سبز برف آلود
می رانم.
مرا می بینی؟
دیروز زندگی رمان بلند غم آلود کهنه سالی بود و
امروز
قصه قصه های کوتاهی را
زندگی می کنم
مرا می بینی؟
دیروز همه فرصت ها دیر هنگام بودند و
زودگذر
امروز
در لحظه هائی غوطه می خورم
رنگارنگ
هر کدام چون سالی بلند.
دیروز طپش قلبم
صدای اضطرابم را
فریاد می کرد و
امروز
در آرامش تب آلودش
همه شعر های عاشقانه جهان را
زمزمه می کند
نمیـــ فهمم
نه آرومم بی تو ، نه اینکه بی تـــو خوشحالم
نمیـــ فهمم
تـــو این روزای پاییزی چه حسی تـــو دلم دارم
اگر نتوانید ریسک کنید نمی توانید رشد کنید .
اگر نتوانید رشد کنید نمی توانید بهترین باشید .
اگر نتوانید بهترین باشید نمی توانید شاد باشید
و اگر نتوانیید شاد باشید چه چیز دیگری مهم است ؟
محبت آرام و پاکی که میان دو دوست
پس از شست و شوی غباری
که بر دل ها یشان نشسته بوده است ,
تندتر و سوزنده تر می شود
(دکتر علی شریعتی)
.: Weblog Themes By Pichak :.